Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-06@23:06:32 GMT

فيلم‌هايي که زندگي افراد را نابود کردند

تاریخ انتشار: ۱۴ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۳۱۳۲۱

خبرگزاري آريا - برترين ها - ترجمه از حسين علي پناهي: فيلم سازان از ساخت فيلم ها اهداف متعددي را دنبال مي کنند، از بردن تماشاگران به رويا و لذت بردن از آن تا پرداختن به موضوعات و مشکلات اجتماعي مهم و واکاوي آن ها از طريق فيلم. اين فيلم ها ساخته مي شوند تا ما بخنديم، جيغ بزنيم، گريه کنيم و فکر کنيم اما روي همه رفته قرار نيست اين فيلم ها باعث ويراني زندگي تماشاگران شوند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با اين وجود و در کمال ناباوري، هر چند وقت يک بار فيلمي ساخته مي شود که زندگي يک شخص را به کلي تغيير داده و به يک کابوس وحشتناک تبديل مي نمايد. چنين فيلم هايي ممکن است حرفه ي يک فيلمساز را نابود کنند يا کسي در ميان عوامل توليد را به نحوي به دردسر بياندازند. در برخي از موارد حتي ديده شده که فيلم هايي باعث رخ دادن قتل، تلاش براي خودکشي و حملات تروريستي شده اند. در ادامه مي خواهيم شما را با افرادي که زندگي شان تحت تاثير منفي قدرت سينما قرار گرفته و کساني که گرفتار نفرين فيلم ها شدند آشنا کنيم.
1-سفيد برفي و هفت کوتوله (1937)
شايد با خود فکر کنيد که اولين انيميشن تاريخ با عنوان «سفيد برفي و هفت کوتوله» (Snow White and the Seven Dwarfs) بدون شک باعث شده که بازيگر زن نقش اصلي آن يعني آدريانا کاسلوتي به يک سوپراستار سينما تبديل شود. اگر چه اين فيلم يک موفقيت تجاري بزرگ و محصولي بي سابقه و تاثير گذار در صنعت سينماي آن دوران به شمار مي آمد اما کاسلوتي, علي رغم بازي کردن در يکي از دوست داشتني ترين فيلم هاي تاريخ، بعد از اين فيلم به طور کلي از دنياي سينما محو شد. اگر چه شما مي توانيد صداي او را در قسمت هاي کوتاهي از فيلم هاي «جادوگر شهر اُز» (The Wizard of Oz) و «زندگي فوق العاده اي است» (It`s a Wonderful Life) بشنويد اما غير از اين صداپيشگي هاي کوتاه وي هيچگاه نتوانست در فيلم هاي بزرگي بازي کند و بسياري فيلم اول او را باعث اين قضيه مي دانند. بر اساس برخي تئوري هاي توطئه، والت ديزني اجازه نداده است که کاسلوتي بار ديگر در يک فيلم بازي کند.

به عبارت ديگر اين کمپاني با بستن قرارداد انحصاري با اين بازيگر باعث شد که وي نتواند صداي فوق العاده ي خود را در هيچ فيلم ديگري به کار ببرد. البته بر اساس واقعيات و از آن جايي که کمپاني والت ديزني تنها از سال 1946 به بعد با بازيگران قراردادهاي انحصاري امضا مي کرد اين تئوري غيرمحتمل به نظر مي رسد. اما شايد بتوانيم بگوييم که استعداد خود کاسلوتي به او خيانت کرد. اگر شما نيز اين فيلم را ديده باشيد متوجه خواهيد شد که کاسلوتي يکي از زيباترين و شناخته شده ترين صداها را در تاريخ فيلم سازي والت ديزني به خود اختصاص داده است و به همين دليل اين غول رسانه اي ديگر از صداي اين بازيگر استفاده نکرد زيرا به سرعت شناخته مي شد. به نظر مي رسد که ديگر کمپاني هاي فيلم سازي، بخصوص آن هايي که در زمينه ي توليد انيميشن فعاليت مي کردند، نيز همين باور را داشته و نمي خواستند تماشاگران بگويند:" اين صدا درست شبيه صداي سفيد برفي است!".
البته کمپاني والت ديزني در سال هاي آتي هر وقت مي خواست قسمت ديگري از مجموعه فيلم هاي انيميشني «سفيد برفي» را بسازد از کاسلوتي در تورهاي تبليغاتي خود استفاده مي نمود و در سال 1994 نيز وي به عنوان يکي از شخصيت هاي افسانه اي و تاثيرگذار کمپاني والت ديزني انتخاب شد. با اين وجود مي توان ادعا کرد که اگر کاسلوتي دوباره حق انتخاب داشت هيچگاه نمي پذيرفت در فيلمي بازي کند که زندگي هنري و کاري او را براي هميشه تحت الشعاع قرار دهد به طوري که ديگر هيچ گاه نتواند در فيلم ديگري بازي کند.
2- نگاه دزدکي (1960)
روزي روزگاري مايکل پاول يکي از دوست داشتني ترين و معروف ترين فيلمسازان در بريتانيا بود و همراه با همکار و دوست صميمي اش امريک پرشبرگر تعدادي از بهترين فيلم هاي تاريخ سينماي بريتانيا مانند «نارسيسويس سياه» (Black Narcissus) و «کفش هاي قرمز» (The Red Shoes) را ساخت. اما همه چيز براي او در سال 1960 با ساخت فيلم «نگاه دزدکي» (Peeping Tom) که تفاوت چشمگيري با فيلم هاي سابق او داشت دگرگون شد. اين فيلم که شباهت بسياري به فيلم «رواني» (Psycho) ساخته ي آلفرد هيچکاک داشت (و همان سال اکران شد)، داستان يک جوان خجالتي و سرکوب شده از لحاظ اميال جنسي به نام تام را روايت مي کند که به قتل زنان روي مي آورد.
تنها تفاوت او با شخصيت قاتل داستان «رواني» اين است که تام قصه ي «نگاه دزدکي» از مرگ قربانيانش فيلم مي گيرد. در واقع او دوربيني را به دسته ي چاقويش متصل کرده و همزمان با وارد کردن ضربات به بدن قرباني دوربين اين صحنه ها را ضبط مي کند. اگر چه اين فيلم علي رغم وحشتناک بودن صحنه هاي قتل با توجه به استانداردهاي امروزي فيلم قابل تحملي به شمار مي آيد اما در آن دوران چنين صحنه هايي براي تماشاگران بسيار وحشتناک و غيرقابل تحمل بود. علاوه بر اين فيلم «نگاه دزدکي» به مسائل ناخوشايندي مانند سوء استفاده جنسي از کودکان و تماشاگري جنسي مي پرداخت که در آن دروان تابو محسوب مي شدند.

در نتيجه پس از اکران فيلم، منتقدان بريتانيايي کنترل خود را از دست داده و بي محابا به فيلم حمله کردند. بسياري از اين منتقدان آن را فيلمي «منحرف کننده» و «هيولايي» ناميدند. يکي گفته بود که اين فيلم «ناخوش کننده ترين و زننده ترين» فيلمي است که در طول تمام عمر خود ديده و ديگري گفته بود که فيلم بايد «به سرعت از سيفون نزديک ترين فاضلاب پايين کشيده شود». بدين ترتيب اکران فيلم در بريتانيا ممنوع شد و تهيه کنندگان فيلم نيز در اولين فرصت نکاتيوهاي آن را در بازار سياه به يک خريدار ناشناس فروختند و بدين ترتيب اين فيلم و کارگردان آن براي 20 سال آينده به فراموشي سپرده شدند. بعد از ساخت فيلم «نگاه دزدکي»، پاول در واقع از دنياي فيلم سازي بريتانيا کنار گذاشته شد و ناگزير شد که فيلم هايش را در کشورهاي ديگر بسازد که در مقايسه با فيلم هاي سابق او هيچ درخششي نداشتند.
فيلم «نگاه دزدکي» تا سال 1979 ناشناخته ماند تا اين که مارتين اسکورسيزي در اين سال بار ديگر آن را اکران کرد و همه خلاقيت و هنرمندي پاول را در به تصوير کشيدن دنياي يک قاتل رواني در يکي از اولين فيلم هاي مربوط به قاتلان سريالي ستودند. امروزه اين فيلم را يکي از بهترين فيلم هاي پاول مي دانند. راجر ايبرت، منتقد معروف و فقيد دنياي سينما اين فيلم را در فهرست فيلم هاي بزرگ تاريخ قرار داد و در کمال ناباوري موسسه ي فيلمسازي بريتانيا نيز آن را در رتبه ي 78اُم بهترين فيلم هاي ساخته شده در اين کشور جاي داد. با اين وجود نمي توان اين موضوع را ناديده گرفت که فيلم «نگاه دزدکي» حرفه ي فيلمسازي پاول را براي هميشه نابود کرد.
3- آلامو (1960)
فيلم وسترن «آلامو» (The Alamo) با بازي جان وين در سال 1960 اکران شد. در واقع اين فيلم اولين تجربه ي کارگرداني جان وين نيز بود و در کمال ناباوري ساخت اين فيلم با مشکلات عديده اي همراه شد. در حين فيلم برداري پاي يکي از بازيگران اصلي فيلم مي شکند، در مقطعي ديگر سيل بخشي از لوکيشن فيلم را از بين مي برد و بازيگران فيلم نيز از حشرات موذي موجود در مکان فيلم برداري به ستوه مي آيند. در کنار همه ي اين حوادث، آتش سوزي هاي غير قابل کنترل و تصادفاتي رخ مي دهد که در نهايت بازجويي از بازيگران و عوامل فيلم را در ماجراي کشته شدن چندين نفر در اين حوادث در پي دارد. همه چيز از زماني آغاز شد که گروهي از بازيگران سرشناس سينماي اين دوران براي بازي در فيلم «آلامو» تست داده و در نهايت همه ي آن ها به غير از يک بازيگر زن به نام لَجِن اتريج رد شدند.

وي نقش بسيار مهمي را در فيلم بدست آورده بود و به همين دليل در بسياري از صحنه هاي فيلم مي بايست حضور داشته باشد. بدين ترتيب وي بايد نزديک به محل فيلم برداري اقامت مي کرد و اين موضوع خوشايند نامزد او به نام چستر هاروي اسميت که او نيز يک بازيگر بود واقع نشد. در واقع چستر در شهري در فاصله ي 35 کيلومتري محل فيلم برداري خانه داشت و از شرايط زندگي خود بدين ترتيب رضايت نداشت. به همين دليل درخواست کرد که همسرش نيز به شهر محل سکونت او نقل مکان کند. وقتي که اتريج اين درخواست را نپذيرفت، اسميت ار کوره در رفته و با يک چاقوي بلند همسر خود را به قتل رساند. اسميت به سرعت دستگير شد. اگر چه در ابتدا تصور مي شد که وي به مرگ محکوم شود اما در نهايت به 20 سال زندان محکوم گرديد. در نهايت اولين تجربه ي کارگرداني جان وين نيز با يک شکست تجاري بزرگ همراه شد و وي ديگر هيچ گاه بر روي صندلي کارگرداني يک فيلم بزرگ ننشست.
4- لو مان (1971)
استيو مک کويين پس از حضور در فيلم هاي موفقي مانند «بوليت» (Bullitt) و «حماسه توماس کراون» (The Thomas Crown Affair) اميدوار بود در پروژه ي بعدي خود تجربه ي جديد و متفاوتي داشته باشد. وي مي خواست که بزرگ ترين فيلم تاريخ در مورد مسابقات اتومبيل راني را بسازد. وي قصد داشت فيلمي شبه مستند در مورد مسابقات اتومبيل راني 24 ساعته لو مان با عنوان «لو مان» (Le Mans) بسازد. اين مسابقات «معروف ترين مسابقه ي اتومبيل راني استقامتي در جهان» به شمار مي آند و سلطان خونسردي نيز فکر مي کرد که اين واقعه ي مهم ورزشي موضوع مناسبي براي فيلم جديد او خواهد بود. اما در کمال ناباوري شرايط آن طوري که مک کويين انتظار داشت پيش نمي رفت. اولين کسي که براي کارگرداني فيلم انتخاب شده بود جان استرجِس معروف بود که قبلا با مک کويين در فيلم هاي «هفت دلاور» (The Magnificent Seven) و «فرار بزرگ» (The Great Escape) همکاري داشت.

استرجس مي خواست که فيلم را مانند يک فيلم معمولي و غيرمستند بسازد و کويين با اين موضوع مخالفت مي کرد. در نهايت درگيري شديدي بين اين دو رخ داد و استرجس از حضور در پروژه منصرف شد. هزينه ي ساخت فيلم چنان به سرعت بالا رفت که کويين ناگزير شد دستمزد و سهم خود از سود فيلم و همچنين کنترل خود بر روي انتشار فيلم را ببخشد. در نهايت ساخت اين فيلم باعث ورشکستگي کمپاني فيلمسازي سولار پروداکشنز شد که متعلق به خود مک کويين بود. اگر چه در نهايت مک کويين موفق به ساخت فيلم مورد علاقه اش شد اما اين فيلم براي ديويد پايپر يک راننده حرفه اي فرمول يک ختم به خير نشد. در يکي از صحنه هاي فيلم، پايپر در حال رانندن يک اتومبيل مسابقه ي پورشه 917 بود که يکي از لاستيک هاي او ترکيد. در ادامه پايپر کنترل خودرو را از دست داده و در نهايت تصادف رخ داده و پاي او به شدت آسيب مي بيند. در کمال ناباوري زخم پاي پايپر به شدت عفونت مي کند و پزشکان مجبور مي شوند قسمتي از پاي او را قطع نمايند. پايپر به دليل اين آسيب ديدگي مجبور شد از دنياي اتومبيل راني وداع کند و فيلم «لو مان» نيز به فراموشي سپرده شد.
5- رستگاري (1972)
فيلم «رستگاري» (Deliverance) که بر اساس رماني به همين نام نوشته ي جيمز ديکي ساخته شده است داستاني قوي را در مورد عکس العمل انسان ها وقتي که از دنياي تمدن اخراج شده و در دنيايي خالي از نظم و قانون رها مي شوند روايت مي کند. متاسفانه تماشاگران اين فيلم را با صحنه اي که در آن يکي از شخصيت هاي اصلي داستان توسط يک مرد جنگلي مورد تجاوز قرار مي گيرد به ياد مي آورند. البته بايد اعتراف کرد که اين صحنه يکي از صحنه هاي مهم فيلمي پر از انسان هاي جنگلي بدون دندان و کشاورزان سالخورده و فلک زده است، اما ساکنان منطقه ي رابون کانتي با اين فيلم مشکل داشتند و رابون کانتي محلي بود که صحنه هاي فيلم «رستگاري» در آن فيلم برداري مي شد.

ساخت اين فيلم تاثير بسيار بدي بر روي اقتصاد محلي اين منطقه گذاشت، به طوري که پس از آن افراد بسيار کمي به قايق سواري در رودخانه ي محلي شهر رابون کانتي ادامه دادند. با اين وجود افراد بسياري از زمان ساخت فيلم به اين منطقه سفر مي کنند و در اين ميان بر اساس گزارش شبکه ي سي ان ان در سال 2012، گردشگران سالانه بيش از 40 ميليون دلار در اين شهر خرج مي کنند. اگر چه ساکنان اين شهر از پول بدشان نمي آيد اما همه ي آن ها از تصويري خشن، وحشي و بي فرهنگ که از ساکنان اين منطقه در فيلم به نمايش گذاشته شده است رضايت ندارند. اما اوضاع از اين نيز وخيم تر است زيرا گزارش شده که از آن زمان افراد بسياري به دليل اين که اهل شهر رابون کانتي بوده اند نتوانسته اند در شهرهاي ديگري شغلي بدست بياورند. در مراسم يادبود 40اُمين سالگرد ساخت اين فيلم، تعداد کمي از مردم شهر در اين مراسم حاضر شدند و حتي يکي از زنان ساکن شهر گفت که اين فيلم زندگي او را نابود کرده است.
6- آخرين تانگو در پاريس (1972)
يکي از بحث برانگيزترين فيلم هايي که تاکنون ساخته شده فيلم «آخرين تانگو در پاريس» (Last Tango in Paris) به کارگرداني برناردو برتولوچي و بازي مارلون براندو است. براندو در اين فيلم نقش يک مرد بيوه شده آمريکايي را روايت مي کندکه رابطه اي را با يک زن جوان فرانسوي با بازي ماريا اشنايدر آغاز مي کند. رابطه ي آن ها مطلقاً و کاملاً جنسي است و به سرعت همه چيز از کنترل خارج مي شود، درست مانند همان اتفاقي که براي زندگي اشنايدر افتاد. بعد از حضور در فيلم، اين بازيگر جوان اعلام کرد که نمي تواند با شهرت تازه شکل گرفته اش کنار بيايد و به زودي براي فرار از واقعيت به مصرف کوکائين و هروئين روي آورد و در نهايت چنان زياده روي کرد که دست به خودکشي زد. البته اخيراً مشخص شده که مشکلات اشنايدر چيزي فراتر از توجه فراوان و ناخواسته رسانه ها بوده است. در سال 2016، يک مصاحبه ي قديمي از برتولوچي منتشر شد که در بخشي از آن به بحث برانگيز ترين صحنه ي فيلم که در آن شخصيت براندو به اشنايدر تجاوز مي کند پرداخته مي شود.

اگر چه وي اذعان مي کند که چنين صحنه اي قبلاً در فيلم نامه بوده اما به گفته ي برتولوچي برخي از جزييات آن در فيلم نامه نيامده بود و او و براندو در سر صحنه در مورد اين جزييات تصميم گيري کرده بودند و البته عمداً به اشنايدر نگفته بودند که قرار است اين صحنه با چه جزيياتي انجام شود. برتولوچي در اين مصاحبه مي گويد که وي ماجرا را با اشنايدر 19 ساله در ميان نگذاشته زيرا مي خواسته واکنش او به عنوان يک دختر را ثبت کند و نه يک بازيگر.
در واقع برتولوچي مي خواسته اين جزييات را از اشنايدر پنهان سازد تا صحنه واقعي جلوه کند. اشنايدر پس از ديدن فيلم براي اولين بار به شدت جيغ مي زد و گريه مي کرد و يکي از دوستانش به او دلداري مي داد. بعد از اين اعتراف برتولوچي بسياري ادعا کردند که مشکلات اشنايدر پس از بازي در فيلم «آخرين تانگو در پاريس» در واقع ناشي از اختلال استرس پس از واقعه بوده نه کنار نيامدن با شهرت ناگهاني اش. البته اشنايدر در مصاحبه اي چند سال قبل از مرگش به دليل سرطان گفته بود که اگر به گذشته باز مي گشت نيز در اين فيلم بازي مي کرد.
7- رسالت (1977)
در سال 1977، مصطفي عقاد، کارگردان سرشناس لبناني الاصل فيلم «رسالت» (The Message) که در ايران با نام «محمد رسول الله (ص)» شناخته مي شود فيلمي حماسي را در مورد پيامبر اسلام و ظهور او مي سازد. اگر چه شمايل پيامبر اسلام در اين فيلم نشان داده نمي شود اما بازيگران در برخي از صحنه ها رو به دوربين صحبت مي کنند به نحوي که تماشاگر متوجه مي شود آن ها در حال صحبت با پيامبر اسلام هستند. بدين ترتيب عقاد سعي کرده بود که حساسيت هاي ديني تمامي مسلمانان را در نظر گرفته و فيلمي به دور از جنجال و البته صلح آفرين بسازد اما برخي از فيلم عقاد به خوبي استقبال نکردند. کشورهاي زيادي اکران فيلم را ممنوع کردند و برخي نيز در اعتراض به آن دست به تظاهرات زدند که به خشونت نيز کشيده شد.

در 9 مارس سال 1977، شخصي به نام عبدالخالص و 11 نفر از افرادش در شهر واشنگتن دي سي چندين ساختمان را به تسخير خود درآوردند. آن ها در حالي که به سلاح هاي گرم و سرد متعددي مجهز بودند 149 نفر را گروگان گرفته و براي آزادي آن ها دو شرط گذاشتند. اولين خواسته ي عبدالخالص اين بود که زندانياني که چندين سال پيش خانواده ي او را به قتل رسانده بودند آزاد شوند تا بدين ترتيب بتواند عدالت را در مورد آن ها با شيوه ي خاصي خودش اجرا کند. خواسته ي دوم او اين بود که فيلم «رسالت» از پرده ي سينماهاي ايالات متحده پايين کشيده شود. اگر چه دولت خواسته ي اول عبدالخالص را رد کرد اما بسياري از سالن هاي سينما پخش فيلم «رسالت» را متوقف کردند. در جريان اين گروگانگيري، يک نگهبان و يک گزارشگر توسط تيم عبدالخالص در لحظه ي ورود به ساختمان ويلسون کشته شدند. تمامي گروگان ها 39 ساعت بعد آزاد شدند و عبدالخالص نيز در دادگاه به حبس ابد محکوم گرديد هر چند در سال 2003 در زندان از دنيا رفت. مصطفي عقاد پس از اين فيلم به عنوان تهيه کننده در ساخت يکي از موفق ترين و بزرگ ترين مجموعه فيلم هاي ژانر وحشت يعني «هالووين» نقش داشت.
8- بازي هاي جنگي (1983)
در فيلم «بازي هاي جنگي» (War Games) متيو برودريک نقش يک نابغه ي کامپيوتر را بازي مي کند که سايت يک مرکز دفاعي نظامي بزرگ را هک مي کند و بدين ترتيب جنگ جهاني سوم آغاز مي گردد. البته بسياري از مردم در شهر واشنگتن دي سي اين فيلم را جدي گرفته و حتي پاي کنگره نيز به ميان آمد به نحوي که چند دقيقه از اين فيلم در کنگره به نمايش درآمد تا نشان داده شود که خطر هکرها و اينترنت بسيار جدي است و مي تواند به اتفاقات فاجعه باري منتهي شود.

بدين ترتيب اين فيلم نقش زيادي در تدوين قانوني در زمينه ي مبارزه با کلاهبرداري و سوء استفاده کامپيوتري و اينترنتي در سال 1984 در ايالات متحده داشت. در ابتدا اين قانون براي تحت تعقيب قرار دادن افرادي تدوين شد که به سيستم بانک ها و مراکزي که با وزارت دفاع ايالات متحده در اروپا ارتباط داشتند حمله مي کردند. اين قانون در طول سال هاي بعد بارها اصلاح شده و تنها هکرهايي تحت تعقيب قرار مي گيرند که اطلاعات سري دولتي را دزديده يا هکرهايي که مقاله هاي علمي را بدون اجازه دانلود مي کنند. اما قبل از اين اصلاحات آرون سوارتز يک نابغه ي کاميپوتر بود که بر اين باور بود که صرف هزينه هاي گزاف براي تحقيقات علمي و برنامه هاي دانشگاهي کار درستي نيست. به همين دليل وي در يک عمل نمادين سايت يک کتابخانه ي ديجيتالي بزرگ را هک کرده و چندين مقاله را به صورت غيرقانوني دانلود کرد. اما اين موضوع به زودي باعث دستگيري وي شد و سوارتز به 35 سال زندان محکوم شد. در نتيجه اين نابغه ي دنياي اينترنت در سن 26 سالگي خودکشي کرد.
9- گوني ها
بسته به اين که از چه کسي سوال کنيد برخي فيلم «گوني ها» (The Goonies) (گوني نوعي آلباتروس با پاهاي سياه است) را از بهترين فيلم هاي مهيج و ماجراحويانه تمام دوران مي دانند و برخي ديگر نيز آن را يکي از فيلم هاي آزار دهنده ي تاريخ مي دانند. اما بسياري واقعاً عاشق اين فيلم هستند و به انتقاداتي که از آن مي شود توجهي نمي کنند. در واقع بسياري از طرفداران اين فيلم چنان عاشق فيلم شدند که از سراسر اروپا براي ديدن خانه ي «گوني ها» به شهر آستوريا در اوريگون ايالات متحده آمدند. اما همه ي مردم از ديدن اين خانه خوشحال نشدند به خصوص صاحب آن. سندي پرستون در سال 2001 اين خانه را خريد و در ابتدا از اين که طرفداران گوني ها به اين خانه آمده و از آن عکس مي گرفتند خوشحال بود.

حتي گاهي آنان را به درون خانه راه داده و براي آن ها تورهاي گردشي اجرا مي کرد. اما تمام اين شادي ها در سال 2015 به پايان رسيد و او فنس هايي را دور خانه اش کشيده و با نصب اخطارهايي اعلام کرد که اجازه ي ورود افراد را به خانه ي گوني ها نمي دهد. اما دليل اين تغيير ديدگاه شديد چه بود؟ دليل اين بود که فيلم «گوني ها» به نحوي زندگي او را خراب کرده بود. در سال هاي اخير تعداد توريست هايي که براي ديدن خانه ي او مراجعه مي کردند به شدت افزايش يافته بود به نحوي که روزانه 1.500 نفر به خانه ي او مي رفتند که بسياري از آن ها رفتارهاي درستي نداشتند. براي مثال ماشين هايشان را در حياط خانه ي او پارک مي کردند، بطري هاي نوشيدني شان را رها مي کردند و سگ هايشان خانه را به گند کشيده بودند. بدين ترتيب شرايط چنان بحراني شد که خانم پرستون تصميم گرفت در خانه اش را به روي افراد ببندد.
10- نقطه کور
در چند سال اخير فيلم هاي زندگينامه اي ساخته شده که افرادي که داستان فيلم از روي زندگي آن ها ساخته شده است به هيچ عنوان از آن رضايت ندارند. براي مثال، پچ آدامز يکي از اين افراد بود که از فيلمي که در سال 1998 توسط تيم رابينز ساخته شد به شدت بيزار بود زيرا به گفته ي خودش او را به سطح يک «دکتر بامزه» پايين مي آورد. در موردي ديگر مارک شولتز، کشتي گير المپيکي چنان از فيلم «شکارچي روباه» (Fox catcher) که از روي داستان زندگي او ساخته شده بود خشمگين شد که تهديد کرد بنت ميلر، کارگردان فيلم را خواهد کشت. اما در موردي ديگر مايکل اوهر ادعا کرد که فيلم «نقطه کور» (The Blind Side) زندگي حرفه اي او را نابود کرده است. اگر اين فيلم را نديده ايد بايد بدانيد که در آن کوئنتين آرون نقش اوهر را بازي مي کند.

اوهر نوجواني رنج ديده بود و وقتي که با يک زن ثروتمند به نام «لِي آن توهي» با بازي ساندرا بولاک آشنا مي شود مسير زندگي خود را تغيير مي دهد. اين زن او را به بازي فوتبال و رفتن به دانشگاه ترغيب مي کند. در نتيجه او به ليگ فوتبال آمريکايي مي پيوندد و براي بالتيمور ريونز بازي مي کند. اگر چه فيلم 300 ميليون دلار فروش داشته و نامزدي جايزه اسکار را براي او به ارمغان آورد اما مايکل اوهر از اين فيلم به شدت انتقاد مي کند. اوهر در مصاحبه اي در سال 2015، ادعا کرده که اين فيلم فشار زيادي به زندگي حرفه اي او وارد کرده است.
وي در اين باره مي گويد:" مردم به من نگاه مي کنند و به خاطر يک فيلم تصورات نادرستي در مورد من دارند. آن ها اصلاً مهارت هاي واقعي و نوع بازي مرا نمي بينند. به نظر مي رسد اين فيلم تنها بخشي از سال هاي اوليه بازي من در NFL را مورد توجه قرار داده است. اين فيلم باعث شده به نظر برسد که فيلم باعث بازي من در NFL شده نه بازي من و تلاش هاي ريادي که داشته ام". البته او تاييد مي کند که فيلم بخشي از شخصيت او را به درستي به تصوير مي کشد و در سخنان نهايي و صادقانه اش چنين مي گويد:" من نمي خواهم که اين فيلم کار من به عنوان يک بازيکن فوتبال سختکوش را تحت تاثير قرار دهد".

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۳۱۳۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اسرائیل از جنگ غزه پیروز بیرون نخواهد آمد

به نقل از خبرگزاری سما فلسطین، ایهود اولمرت در این یادداشت، نوشته است: اکثریت قریب به اتفاق اسرائیلی‌ها معتقدند تنها انگیزه برای گسترش جنگ و حمله به رفح، حفظ آینده سیاسی بنیامین نتانیاهو است؛ زیرا این حمله به هیچ عنوان به سود (رژیم) اسرائیل نیست.

وی مدعی شد: هیچ کس در اسرائیل نیست که مشتاق شنیدن خبر کشته شدن یحیی السنوار رئیس حماس در نوار غزه یا محمد الضیف فرمانده گردان‌های القسام نباشد، اما روند جنگ و اولویت‌های آن نباید تابع اهداف شخصی نتانیاهو باشد.

نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی اضافه کرد: خود نتانیاهو و همچنین افسران ارشد ارتش می‌دانند که تصرف رفح هیچ اهمیتی در ارتباط با منافع استراتژیک اسرائیل ندارد.

اولمرت همچنین گفت: نابود کردن گردان‌های حماس در رفح به دور از شرایط کنونی یک هدف مهم است، زیرا چنین هدفی مستلزم ماه‌ها نبرد طولانی است که منجر به کشته شدن هزاران فلسطینی خواهد شد؛ امری که اعتبار باقی مانده (رژیم) اسرائیل در سطح بین‌المللی را نابود خواهد کرد.

وی افزود: تهاجم به رفح تظاهرات در دانشگاه‌های آمریکا و سراسر جهان را تشدید می‌کند و به صدور حکم دستگیری رهبران و افسران اسرائیلی منجر خواهد شد.

این مقام سابق رژیم صهیونیستی همچنین، تاکید کرد: نتانیاهو در داخل حبابی جدا از واقعیت زندگی می‌کند، زیرا به خود و دیگران در درون آن حباب می‌گوید که برای ادامه حیات (رژیم) اسرائیل می‌جنگد و ماموریت تاریخی او مقابله با جهان برای دفاع از اسرائیل در برابر همه است که می‌خواهند آن را نابود کنند.

اولمرت گفت: نتانیاهو از مدت‌ها قبل فکر کردن درباره آنچه برای اسرائیل، آینده و منافع راهبردی آن بهتر است را متوقف کرده و روی آینده سیاسی خود متمرکز شده است.

وی افزود: درک این نکته حائز اهمیت است که (رژیم) اسرائیل در این رویارویی پیروز بیرون نخواهد آمد و صحبت‌های فخرآمیز درباره پیروزی مطلق نشان دهنده حماقت و غرور و اساساً تلاشی برای فرار از محاکمه است.

نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی در پایان از صهیونیست‌ها خواست تا با حضور میلیونی در خیابان‌ها، گروه نتانیاهو، ایتمار بن‌گویر و بزالل اسموتریچ را محاصره کنند؛ گروهی قانون‌گریز که اسرائیل را به سمت فروپاشی سوق می‌دهند.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • موش این گونه پورشه ماکان را نابود کرد
  • عکس| تصویری از برادرزاده مایکل جکسون درحال بازی در نقش او
  • گزارش گاردین از سربازان فراری اوکراین؛ «نمی‌خواهیم بمیریم»
  • عادت‌های رایج که مغزتان را نابود می‌کند
  • رمزهای عبور، گلوگاه‌های امنیت به شمار می‌رود
  • حجاب‌استایل‌های ضدحجاب!
  • سگ ها به خاطر گربه یک ماشین را نابود کردند‌ (فیلم)
  • این دو ماده غذایی انگل روده را نابود می‌کنند
  • (ویدیو) یک ایرانی مک لارن ۱.۵ میلیون دلاری را در کالیفرنیا نابود کرد!
  • اسرائیل از جنگ غزه پیروز بیرون نخواهد آمد